دلم برایش تنگ شده ! چند روزے بود ڪه دڪتر چمران از ناحیه پا مجروح شده بود.و علے رغم اصرار دوستان حاضر نشده بود ڪه قرارگاه فرماندهے را ترڪ ڪند و براے مداوا به تهران برود.
تلفنهاے قرارگاه لحظه اے ساڪت نمیشد.تلفن نگ زد و یڪے از فرماندهان گوشے را برداشت .حاج سید احمد آقا خمینے بود و شهید چمران را میخواست ،ڪسے ڪه گوشے را برداشته بود گفت: ایشان در دسترس نیستند ،اگر فرمایشے دارید بفرمایید؛ حاج سید احمد آقا لحظه اے مڪث ڪرد و گفت : امام فرموده اند دلم براے دڪتر چمران تنگ شده است ،بگویید ایشان بیایند تهران.
وقتے پیام امام را شهید چمران شنید ، درحالیڪه قلبش به شدت میزد لحظه اے ایستاد .سرش را پایین انداخت و پیشانیش از عرق خیس شد.فرمان امام را اطاعت ڪرد و به تهران رفت و به خدمت امام رسید و پس از اینڪه بردستان مبارڪ ایشان بوسه اے زد،امام را در آغوش گرفت.
دڪتر علے رغم احساس درد در ناحیه پاهایش مودبانه و دو زانو در مقابل حضرت امام نشسته بود و مشغول گزارش دادن بود .امام رو به دڪتر ڪرد و فرمود : پاهایت را دراز ڪن .نگاهے به صورت نورانے ایشان ڪرد و عرض ڪرد ، خوبست همینطورے راحتم .میخواست ادامه گزارشش را بدهد ڪه امام دوباره فرمودند: پاهایت را دراز ڪن و چمران مجددا جواب داد همینطورے راحتم و امام اینبار درحالیڪه به پاهاے او نگاه میڪردند فرمودند: من به شما میگویم پاهایت را دراز ڪن .چمران با شرمندگے پاهایش را در روے زمین دراز ڪرد.بعد از اتمام جلسه امام حاج سید احمد آقا را صدا ڪردند و فرمودند:"پاهاے آقاے چمران درد میڪند این میزهایے ڪه در داخل حیاط چیده شده جلوے راهشان است ،ایشان ڪه نمیتوانند از روے آنها بپرند،آنها را جمع ڪنید.ایشان میخواهند بروند."
راست گفته اند مادر که نباشد نظم خانه به هم میریزد علی در نجف حسن در بقیع حسین در کربلا زینب
در دمشق!
و مهدی فاطمه را...نمی دانم
روضه... کافیست
فقط فکر کنی
"مادر" توست
******************
پیامبر اکرم (ص):
فاطمه پاره وجود من است، هر که او را بیازارد مرا آزار داده و هر که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده است.
امالی(صدوق) ص104 ،بحار الانوار(ط-بیروت) ج67 ، ص3
پس از عمری فقر، به ثروت وشهرت رسیدم.
و آموختم كه،
با پول میتوان ساعت خريد،
ولى زمان نه.
ميتوان مقام خريد،
ولى احترام نه. ميتوان كتاب خريد،
ولى دانش نه. ميتوان دارو خريد،
ولى سلامتى نه. میتوان رختخواب خرید،
ولی خواب راحت نه ...
زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد.
مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت.
روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم!
مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هر جا دلت می خواهد!
زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده!
غروب به خانه آمد .
مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد .
زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟
مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید!
زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟
مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم!
✿
مقام معظم رهبری:
اگر من امروز رهبر انقلاب نبودم،رییس فضای مجازی کشور میشدم!
رایانه ها و فضای مجازی و سایبری که الان در اختیار شماست،
اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید ،میتوانید یک کلمه حرف درست خودتان را
به هزاران مستمعی که شما را نمیشناسند ،برسانید!
این فرصت فوق العاده ای است؛
مبادا این فرصت را ضایع کنید !
اگر ضایع شد خداوند متعال از من و شما روز قیامت سوال خواهد کرد!
1391/7/20
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
مشکل کارهای ما اینه که برای رضای همه کار میکنیم،جز خدا"شهیدابراهیم هادی"
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
شهادت تیر و ترکش نیست؛آنروز که خدا را باهمه چیز و در همه جا دیدیم و نشان دادیم،شــــــهـــیــــد شده ایم
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
در زمین عشـــقـــی نیست که زمینت نزند،آســمــــان را دریاب
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
تنها و تنها خــــــداست که می ماند